مثل همه زنان مسلمان

گردهمایی حج حکایتی عجیب است. اینکه از سراسر دنیا مسلمانان در یک زمان خاص و در یک مکان خاص جمع می شوند اعجاب آور است.

گروه زنان گوپی 2411

گردهمایی حج حکایتی عجیب است. اینکه از سراسر دنیا مسلمانان در یک زمان خاص و در یک مکان خاص جمع می شوند اعجاب آور است. آنانی که کمی از لحاظ مالی وضعیت بهتری داشته باشند مدینه را نیز مقصد خود قرار می دهند و قبل از موسم حج به زیارت پیامبر(ص) می روند. البته این در برنامه سفر همه ایرانیان هست که یا قبل از مکه یا بعد از آن مدینه را ببینند یعنی مدینه اول باشند یا مدینه دوم. مشاهده زندگی و نوع رفتارهای ملل مختلف در ایام حج در مدینه بیشتر از مکه میسر است. در مکه همه سرشان به کعبه و اعمال گرم می شود اما در مدینه تو کاری نداری مگر برپایی نمازهای چندگانه در مسجدالنبی. بنابراین امکان دیدن یکدیگر به طور اتفاقی در صحن و حرم پیامبر(ص) بسیار زیاد است و البته تعداد جمعیت زایران در این شهر نیز محدودتر از مکه است. معمولا فاصله بین نمازها که گاهی به دو ساعت زمان می رسید، این فرصت را می داد که تو در رفتار و کارهای دیگران که از ملل مختلف هستند بیشتر کنکاش کنی و در این جست وجوها از برخی جهات می دیدی که انگار تمام مردم جهان هیچ فرقی با هم ندارند و گاهی مشاهده می کردی که تفاوت از زمین تا آسمان است. اما انگار حکایت زنان در همه دنیا یا حداقل مسلمانانش را با یک خط نوشته اند.  
آنچه بیش از همه ناراحت کننده بود نوع رفتار افغان ها با زنان خود بود. انگار تمام شان رشید کتاب <هزار خورشید تابان> خالد حسینی بودند و همه زنان مریم و لیلا .
بارها شاهد رفتارهای پرخاشگرانه آنان با زنان شان بودم. یک روز نماز تمام شد زنان افغان که با برقع از دیگران متمایز هستند کناری ایستاده بودند و ظاهرا منتظر شوهران شان بودند. در تمام مدتی که صحن از جمعیت خالی می شد آنان از یک تکه جا آن طرف تر نرفتند و حتی مقابل شرطه های عربستانی که از آنها می خواستند آنجا را خلوت کنند مقاومت کردند و ایستادند بدون آنکه حرفی بزنند. جالب آنکه وقتی شوهران شان آنها را آنجا گذاشتند تا به صف مردان بپیوندند همان نزدیکی بودم. به نظر می رسید مردان شان ستون <قرار> را اشتباه گرفته بودند زیرا زن هایشان حتی یک کاشی هم تغییر مکان نداده بودند، اما وقتی جمعیت آرام آرام حیاط را خالی می کرد سه مرد افغان که بی شباهت به ظاهر بن لا دن نبودند به طرف زنان هجوم بردند و دو نفر از آنها زنان بیچاره را به باد کتک گرفتند که تا حالا کجا بودید؟ این نوع برخورد در میان مردان پاکستانی هم دیده می شد.
میان مردان ترک به تشر و میان مردان مصری به اخم ختم می شد، حکایت مردان ایرانی را هم به طور مفصل می گویم. یک بار در خانه خدا در میانه طواف بودم. مردی پشتم بود که از لهجه اش فهمیدم افغانی است. همسرش را میان دو دستش گرفته بود و دور کعبه می چرخید. می فهمیدم مرد عمدا زن را پشت من قرار داده تا با مردی تماس پیدا نکند و دستانش را حایل قرار داده بود تا از هرگونه تماسی خودداری کند. جمعیت آنقدر زیاد بود که ناخواسته فشاری سنگین به افراد میانی وارد می شد و این فشار گاهی جمعیت را جابه جا می کرد. در یکی از دورها ناگهان با یک فشار افراد جابه جا شدند و من هم. ناخواسته از مقابل زن افغان کنار رفتم و مردی عرب جایم را گرفت. مرد افغان با چنان شتابی زن را کشید که به نظرم طواف شان خراب شد و با شدت به پهلوی زن کوبید که چرا با مرد جلویی تماس پیدا کردی. من که در طواف اعمالم نبودم می توانستم برگردم و نگاهش کنم. اشک از چشمان زن سرازیر شد و درد در صورتش موج زد. چنان برآشفته شدم که به مرد با تشر گفتم: <قبول باشد برادر، این همه تدین ما را کشت.> خیلی باور ندارم مرد حرفم را درک کرده باشد اما فقط به این فکر می کردم که در این مطاف طبق اسلا م همه زنان و مردان به هم حرام هستند حتی زن به شوهر تا پایان اعمال و این زن اینچنین به گناه نکرده تنبیه شد.
اما برخلا ف انتظار من مردان عرب را کمتر دیدم تا با زنان شان دعوا یا داد و بیداد کنند. آنان همین قدر که کودکان قد و نیم قدشان را جمع و جور کنند هنر کرده بودند و البته مردان عرب هیچ مساعدتی در این خصوص نداشتند. آفریقایی ها هم که انگار از هر دو جهان آزاد بودند. در تمام مدت می گفتند و می خندیدند و شاد بودند. مردان آسیای جنوب شرقی مواظب زن هایشان بودند و دوشادوش آنان می رفتند تا خدای ناکرده گم نشوند. هر چه از شرق نیمکره به طرف غرب آن می رفتی نوع رفتار و منش آدم ها تغییر می کرد و اما حکایت مردان ایرانی که آنان بر چند دسته اند. یک شب داخل مسجدالنبی بودم از زیارت برمی گشتم که زنی صدایم کرد. برگشتم با اضطراب گفت می شود شما تا بیرون از مسجد همراه من بیایید و به شوهرم بگویید که زیارت تا الا ن طول کشیده است.
(پیش از این هم گفته بودم که زنان در هر ساعتی نمی توانستند به زیارت قبر پیامبر(ص) بروند. یکی از ساعات معین شده 10 تا 12 شب بود که آن هم با دسته بندی کردن کشورها، زنان شرطه مشخص می کردند که چه گروهی چه زمانی به زیارت برود و معمولا ایران جزو دسته های آخر بود و تا حدود ساعت 12 طول می کشید.) به زن که تقریبا می توانست جای مادرم باشد جواب مثبت دادم. در تمام مسیر بازگشت دلواپس بود و ناراحتی می کرد. مقابل باب عثمان جایی که زن ها باید خارج می شدند مردان ایرانی ایستاده بودند. زن دست مرا گرفت و مقابل مردی برد که از چهره اش معلوم بود چقدر عصبانی است. مرد امان نداد که ما حرفی بزنیم و تمام عصبانیت و انتظارش را مثل پتکی بر سر زن بینوا کوبید. حضورم چندان موثر واقع نشد. برای همین رفتم. شبی دیگر در صحن حرم بودم و در حال نوشتن که دو خانم مقابلم ایستادند و پرسیدند که هتلم کجاست؟ تعجبم را که دیدند ادامه دادند که می خواهند به هتل شان بروند اما تنها می ترسند. پرسیدم آمدن من کمک تان می کند؟ گفتند آره جرات نمی کنیم دوتایی برویم چون به شوهران مان گفته ایم چند نفریم که به زیارت می رویم، بقیه چون طول می کشید برگشتند اما ما ماندیم. حالا اگر ببینند که دونفری برگشتیم حتما عصبانی می شوند. من که کلا در تمام عمرم این مناسبات را درک نکرده ام سرم را پایین انداخته و با آنان همراه شدم. در هتل کسی منتظرشان نبود و با خیال راحت رفتند به اتاق هایشان. پیش خود گفتم اینکه شد <زیارت با اعمال شاقه.>
اما در کنار آنها مردان مهربانی بودند که در کنار همسران شان به همه جا می رفتند و سعی می کردند کاری کنند که به زنان شان خوش بگذرد. با آنان خرید می رفتند - هر چند گاهی با غرولند همراه بود - و آن بار سنگین سوغاتی را به دوش می کشیدند و این همراهی را زنانی درک می کنند که مرد همراه نداشتند و مجبور بودند خود بار خویش را به دوش بکشند!
در نهایت به این نتیجه رسیدم که زیارت را آدم باید تنها بیاید. نه اینکه مدام در تب و تاب دیگری باشی و یا در تنظیم برنامه ریزی برای با هم بودن. ترجیح می دهم در چنین سفرهایی تنها باشم و تمام امور در دستان خودم باشد حتی کوله بار سوغاتی ها.

سعیده اسلامیه
روزنامه اعتماد ملی