مطالعات مردان

مطالعات مردان

شاید مهمترین نقشی که فمینیسم توانسته ایفا کند، حمایت کردن و بها دادن به نگرش های زنانه و به نوعی تقویت و تحکیم جایگاه آنها در مباحث تیوریک باشد، بطوریکه علیرغم تلاش های برخی منتقدان، پدیده ی فمینیسم در لایه های متفاوت زندگی و نظریه پردازی نفوذ کرده است و موجب تقویت و ای بسا حیات رشته های فرعی گوناگون با بازده بیشتر و عینیت نیرومند تر شده است
گروه زنان گوپی
1399/2/12
0 نظر

▪ شاید مهمترین نقشی که فمینیسم توانسته ایفا کند، حمایت کردن و بها دادن به نگرش های زنانه و به نوعی تقویت و تحکیم جایگاه آنها در مباحث تیوریک باشد، بطوریکه علیرغم تلاش های برخی منتقدان، پدیده ی فمینیسم در لایه های متفاوت زندگی و نظریه پردازی نفوذ کرده است و موجب تقویت و ای بسا حیات رشته های فرعی گوناگون با بازده بیشتر و عینیت نیرومند تر شده است.

 

در کشور خود ما هم تلاش هایی در راستای تخریب فمینیسم، و نه تعریف و توصیف و نقد آن، صورت گرفته است که متاسفانه بدون تلاش برای شناخت صحیح این پدیده ی تاثیر گذار در سراسر لایه های مختلف زندگی، سعی در تخریب آن دارند. چاپ ترجمه هایی مغلوط با اشتباهاتی شگفت و نقد آنها با روشهایی مغلطه آمیز، نه تنها کمکی به مهار این اژدهای هفتاد سر(!) نخواهد کرد بلکه به نظر من مصداق بارز سر زیر برف فرو بردن است.

▪ و اما یکی از رشته های فرعی که مستقیما تحت تاثیر فمینیسم و مباحث مطرح در آن حیات یافته است، رشته ی دانشگاهی مطالعات مردان است. این رشته که در دهه ی 1970 به صورت یک رشته ی دانشگاهی در بسیاری از دانشگاه ها ایجاد شد، به موضوعات حقوق مردان، سیاست، کوییر، جنسیت، نظریات فمینیستی، پدرشاهی و امثال آن می پردازد. در یک اظهار نظر نسبتا اغراق آمیز گفته میشود رشته ی مطالعات مردان که از دل جنبش های مردان سر برآورده است، به اندازه ی خود فمینیسم شعبه شعبه و پر شاخه و برگ است. میگویم اغراق آمیز به این دلیل که نظریات و نظریه پردازان این حوزه، چه به لحاظ قدمت تاریخ و چه از نظر کمیت وکیفیت آثار، به هیچ روی قابل مقایسه با فمینیسم نیستند. اما بطور کلی از دل مطالعات درباره ی مردان و مردانگی شش دیدگاه قابل تشخیص است: دیدگاه محافظه کارانه، دیدگاه طرفدار فمینیسم، دیدگاه حامی حقوقو مردان، دیدگاه معنوی، دیدگاه سوسیالیست و دیدگاه خاص ِ گروهی که البته به گفته ی کنت کلاتر باور همه ی این گرایش ها به شکلی زاییده ی واکنش به فمینیسم معاصر است.

▪ بیشتر متون معاصر در حوزه ی مطالعات مردان با نقد این فرض آغاز میکنند که صحبت درباره ی مردانگی به معنی زیر سوال بردن قدرت مردانگی است. چنانکه آنتونی ایستهوپ در کتاب کارهایی که به عهده ی مردان است: اسطوره ی مردانگی در فرهنگ عامه مینویسد : وقتش رسیده که سعی کنیم درباره ی مردانگی صحبت کنیم، درباره ی اینکه چیست و چه شیوه ی عملی دارد.

تمرکز نویسنده بر مفهومی است که آنرا مردانگی مسلط یا مردانگی حاکم می نامد. اسطوره ی مردانگی که ناهم جنس خواه، ذاتی و خود پیدا است،خشن، ریاست مآب، مسلط برخود،فهیم، ناظر بر اوضاغ و امثال آن است. ایستهوپ در کتاب خود از این مسیله بحث میکند که مردانگی ساخته ای فرهنگی است و امری طبیعی، ذاتی، جهانشمول و عادی نیست و بسیار مردانگی های زیسته شده ی دیگری هم وجود دارد که در این قالب نمی گنجد.

▪ این رویکردها مخالفان جدی هم دارند. که مردانگی را مجموعه رفتار و نگرش هایی می دانند که ساخته شده و یا طبیعی و ذاتی است. آنان حمله ی فمینیست ها به مردان را اشتباه می دانند و فمینیسم را خطر جدی برای خود(مردانگی) به شمار می آورند. این گروه ها با واکنشی تدافعی نسبت به فمینیسم مردان را تشویق می کنند تا برای زدودن تاثیر زنانگی که از هم جواری با زنان حاصل شده است، خودهای مردانه ی درون شان را دوباره کشف کنند. اساسا چنین فلسفه هایی خواهان تثبت مجدد هنجارهای سنتی مربوط به ناهمجنس خواهی، ازدواج و نقش های جنسیتی ملازم با آن هستند و خصلت هایی مانند پرخاشگری، خطرکردن و دغدغه های قدرت، پول و مقام را که خصلت هایی مردانه تلقی میشوند تشویق میکنند. از جمله متون کلیدی در این حوزه کتاب جان آهنین از رابرت بلای و سلطان درون: دستیابی به سلطان در روان مرد نوشته ی ر.مور و د.گلیت است.

همین جا اشاره کنم که همه ی زنان فعال در مسیله ی حقوق و مسایل زنان هم الزاما روهیافتهای به اصطلاح فمینیستی ندارند و اتفاقا بسیاری از آنها از این واژه (فمینیسم) کراهت دارند، افرادی که بر نقش های سنتی زنان تاکید میکنند و ذاتگرایی را تشویق میکنند. بسیاری از آنها با تاکید بر خصلتهای ذاتا زنانه سعی در اثبات برتری زنان نسبت به مردان دارند و برخی نیز سعی در پاس داشت وظایف سنتا زنانه با تاکید بر معنویات، خانواده و تربیت فرزندان دارند که علی رغم فرار از عنوان فمینیسم به نظر من همگی زیر عنوان فمینیسم قابل بررسی می باشند.

چراکه بدون استثنا به جایگاه فرو دست زنان در جامعه و فرهنگ معترض هستند اگرچه راهکارهای متفاوتی برای رفع تبعیض و بدست آوردن کرامت عرضه میکنند. تصور میکنم این مسیله در باره ی مطالعات مردان هم صدق میکند همین شکسته شدن اسطوره ی مردانگی و سخن گفتن از آن،له یا علیه، خود نشانه ی خوبی هم برای زنان و هم برای مردان است.

▪ در کشور خود ما هم، اگرچه هنوز صحبت از مردانگی ترسناک به نظر می رسد اما به جرات میتوان گفت که حباب ابهت مردانه مدتهاست که برای زنان تحصیل کرده ترکیده است. در کشور ما هر دختری با ورود به دانشگاه و آشنایی با چند نفر از جنس مخالف، بسادگی متوجه خواهد شد که پسرها هم به اندازه ی دخترها ضعیف،حسود،خودنما، احساساتی، تاثیر پذیر و هستند و اگرچه نه به اندازه ی دختران، اما به میزان قابل توجهی از نقشهایی که فرهنگ و جامعه ی سنتی برای آنها در نظر گرفته است ناراضی اند . در واقع به موازات نارضایتی و تغییر الگوهای فکری برای زنان و فراگیر شدن آن این اتفاقات در میان مردان هم روی داده است و نسبت به گذشته رشد چشمگیری را نشان می دهد.

خیلی از مردان هیچ تمایلی به اسب سواری ندارند و یا از بوی بدن اسب چندششان میشود؛ خیلی ها اصلا عرضه ی اسب سواری ندارند و یا حتی از اسب می ترسند؛ چه برسد که بخواهند سوار بر آن سراغ دختر زیبای منتظری بروند که در یک قلعه ی بلند اسیر است و تا بحال رنگ آفتاب و مهتاب را ندیده و نشسته تا آفتاب جمال یار خانه ی دلش را روشن کند.


critic

نظرات کاربران پیرامون این مطلب

انصراف از پاسخ به کاربر