سردرد ...

سردرد ...

کشمکشهایی هستند که از کینه و احساس عدم عدالت و تبعیض و محرومیت جنسی ممکن اسیت سرچشمه بگیرد .
گروه بیماریها گوپی
1399/2/12
0 نظر

● نوع اول

 

کشمکشهایی هستند که از کینه واحساس عدم عدالت وتبعیض ومحرومیت جنسی ممکن اسیت سرچشمه بگیرد .وقتی که شخص احساس میکند که دچار تنگ نایی شده است که فرار از آن امکان ناپذیر است کشمکش در روح او ایجاد میشود که علامت جسمی آن سردرد است .اوضاع و احوال موجود را معمولا اوضاع واحوال عصبی میخوانند مثل اوضاع و احوال نوجوانی است که دچار سخت گیری های پدر و مادر شده و تصور می کند که مفری برایش وجود ندارد.یکی از همین نوجوانان به من گفت : یکبار فقط یکبار جلوی روی پدر و مادرم باستم و درعقیده خود پافشاری کنم . پدرم آنچنان ناراحت شده بود که من تصور کردم که او را کشته ام مادرم مریض شد و به بستر و من آنچنان از شدت عملی که انجام داده بودم احساس گناه کردم ومعذرت خواستم و بعد دچار آنچنان سردردی شدم که سابقه ناشته است. زنی به من گفت : اگر قبول می کردم که به فلان شهرستان بروم ارتقای مقام پیدا می کردم ولیکن اگر به آن شهرستان میرفتم باز دچار تنگنا ها یی می شدم که قبلا از آن فرار کرده بودم از این گذشته قبول مقام پیشنهادی مستلزم این بود که برادرم رابه معاشرت با من نیاز مبرم داشت تنها بگذارم .به دنبال این فکر که جانب برادرم رابگیرم یا اداره ام ویاخودم را یا خانواده ام که خودم رایا خانواده ام را که خود در حکم کشمکش های کشنده ی روانی بود سرانجام سردرد جانکاهی عارضم شد فرق نمی کند چه در 15سالگی وچه در 50سالگی و یاحتی بیشتر کسانی پیدا می شوند که از لحاظ جنسی دچار کشمکش های شدیدی هستند و علت این کشمکش ها نیز سخت گیری های پیش از اندازه است بیش از اندازه ایست که در کودکی در حق انان به عمل آمده است .در این افراد کشمکش های میان خواست های آنها ازیک طرف و توقعات مربیان از طرف دیگر در می گیرد و بعضی از این افرا د به سبب احساس گناهی که می کنند یک قسم زندگی مرتاضانه برای خود انتخاب می کنند عده ای دیگر که دل به دریا می زنند و می خواهند قدم از توقعات مربیان جلوتر بگذارند احساس می کنند که از احساس گناه رنج می برند و یا دچار ناتوانی جنسی شده اند چنین کشمکش هایی ان چنان ممکن است باهیجانات و عواطف توأ;م باشد که آدمی را زیر بار خود خورد کند .حس می کنید که بدام افتاده اید و راه چاره ای هم وجود ندارد و همین اوضاع و احوالست که دچار سردردمی شوید و زندگی به صورت جهنم برایتان در می آید می پرسید چه باید کرد ؟راه حلی هست ؟البته هست .ولیکن باید به روانکاو مراجعه کنید زیرا اعم از اینکه به مشکل خود واقف باشید یا نباشید در مشکل خود مستغرقید و برای حل فصل آن محتاج به کمک دیگری هستید درست مثل کسی که در چاهی فرو رفته اید و برای اینکه از چاه نجات یابید باید از خارج به شما کمک شود روانکاوی بهترین کمکی است که در مورد رفع سردردهای روانی وجود دارد ولیکن اگر به روانکاو دسترسی نداشته باشید راههای دیگری هم هست .در مثل اگر مشکل روانی شما کشمکش های جنسی است می توانید به کتابهایی که به نحوی از انحاء درباره ریشه تمایلات انسانی گفتگوی علمی می کند مثل کتب روانکاوی مراجعه کنید. واگر مشکل تان و کشمکش روانی تان از اینجا سرچشمه می گیرد که در گذشته مظلوم و مورد بیعدالتی واقع شده اید ممکن است دوستی برای خودتان انتخاب کنید تا درد دلهایتان رابرایش شرح بدهید البته این دوست باید کسی باشد که یقین داشته باشید تجاربش در زندگی خیلی بیشتر از شما است .هر چند ممکن است به زحمت گیر بیاید ولیکن در هر حال اگر بدنبال پیدا کردن کمک باشید این کمک بدست خواهد آمد و اگر بدانچه گفتم عمل کنید سردردتان رفته رفته برطرف خواهد شد .

● دومین نوع

کشمکش که موجب سردرد می شود اینست که فرد می خواهد از بار مسیولیت فرار کند و در نتیجه به شیوه تعرض متوسل می گردد و این نوع سر درد معمولا عارض آن دسته از بانوان می شود که به دلیلی نتوانستند خودشان را با مقتضیات زندگانی زناشویی و سازش بدهند. اینان پیوسته احساس کسالت می کنند و هر چند که بارها فرصت پیش می آید که بی اندازه و راحت بدون مسیولیت و خوش باشند ولیکن متناوبا دچار سردرد شدید می شوند و چنین احساس می کنند که باید واقعیت را فراموش کنند و به عالم خیال فرار کنند. این دسته از زنان گاهگاهی لازم می بینند که به رختخواب پناه ببرند و از روشنایی زیاد بپرهیزند و به جای پناه ببرند این افراد گاهی در زمستان حتی عینک سیاه به چشم می زنند دکتر فلیکس گریناکر در مقاله معروف خود تحت عنوان (بینایی سردرد) چنین می گوید که سردرد شدید توأ;م با حساسیت زیاده از حد نسبت به روشنایی عموما در آن دسته از افراد عصبی پیدا می شود که سردردشان معمول پرخاشگری زیاد انهاست که برانگیخته شده است بدون آنکه مجال بروز و ظهور داشته باشد. به عبارت دیگر این افراد وقتی که دستشان از همه جا کوتاه می شود پرخاشگری خود را متوجه خویشتن می سازد یعنی پرخاشگری زیاد آنهاست که برانگیخته شده است بدون آنکه مجال بروز و ظهور داشته باشد. به عبارت دیگر این افراد وقتی که دستشان از همه جا کوتاه می شود پرخاشگری خود را متوجه خویشتن می سازند یعنی پرخاشگری به صورت سردرد شدید در می آید. یکی از معمول ترین علل این گونه سر دردها همانا کشمکش عمیق جنسی است که گاهی جنبه ناخودآگاهانه دارد. بعضی از زنان ازدواج می کنند بدون اینکه پذیرفته باشند که روابط جنسی نقش مهمی در روابط سالم زنا شویی ایفا می کند این است که پس از ازدواج زیر تاثیر عقاید خرافی واشتباه آمیز و یا صرفاً; به سبب جهلی که در این زمینه ها دارند تصور میکنند که به هر قیمتی شده باید جلو تمایلات جنسی شوهر خود را بگیرد و اگر ببینند که گریزی ندارند با همه نیرو می کوشند تا ملاقات های زناشویی رابه حداقل تقلیل دهند و از مختصات چنین زنانی این است که بسیار دلفریبند و گاه میشود و در محافل و مجالس به شدت دلربایی می کنند و حتی از تملق هایی که مردان در این مواقع نثارشان می سازند لذت می برند ولیکن وقتی که کار به ملاقات جسمانی بسیار محرمانه می کشد یکدفعه دچار وحشت شده پای خود راپس می کشند و بدین ترتیب موجب ناکامی شوهر خود را فراهم می شوند. مادر اصطلاح روانی چنین زنانی را زنان هیستریکی می خوانیم این بیماری در واقع مظهر کشمکشی است که میان تمایل شدید به ملاقات جسمانی از طرفی و ممنوعات هایی که در مورد نزدیکی های جسمانی در آداب و رسوم ملل مختلفه هست از طرفی دیگر وجود دارد. وقتی که یک زن بیمار هیستریکی دچار چنین دوراهی شد آنچنان از آن در رنج میشود که عاقلانه می بیند برای احتراز از آن بدامن بیماری پناهنده شود .رنجی که بیمار از کشمکش مزبور میبرد بصورت سردرد شدید و یا احتیاج بارزی به خزیدن و در کنج اطاق خواب و فرار از روشنایی تجلی می کند و بیمار از لحاظ روانی نیز در این هنگام نیاز مبرمی به حسن تفاهم و محبت اطرافیان دارد. و یکی از علل فرار از روشنایی در بیان این نکته است که می خواهند از خویشتن در برابر این حقیقت تلخ که در عین داشتن تمایل جنسی به سبب ممنوعیت ها قادر به ارضاء آن نیستند دفاع بکنند .مردان نیز به همین ترتیب بدین بیماری دچار می گردند این دسته از مردان گاه در دلربایی از زنان بپای دون ژوان می رسند ولیکن وقتی که زنان را فتح می کنند یکدفعه چنین احساس می کنند که بدام افتاده اند این است که مردد می شوند و بقول و قراری که با قربانیان خود گذاشته اند وفا نمی کنند .سرانجام احساس خواری و شرمندگی خود را بصورت سردردهای شدید ظاهر می سازند .ریشه چنین اوضاع و احوالی را باید در دوران اولیه کودکی و حتی در نخستین سال زندگی جستجو کرد یعنی زمانی که کودک دچار هیجانات شهوی می شود ولیکن مقری که ممنوع نباشد پیدا نمی کند .چنین افرادی به یک روانکاوی مفصلی احتیاج دارند ولیکن با این همه درک ماهیت این مشکل شاید از حدت آن بکاهد. گاه می شود که مطالعه کتب مربوط به روانکاوی و یا دردل بایک دوست حقیقی و یکدل موجب حل وفصل پاره ای از یان کشمکش های روانی شود .

● سومین نوع

کشمکش بالاخره اینست که فرد دچار خودآزاری می شود و بعبارت دیگری می خواهد خودش را آزار و مجازات کند بسیاری از افراد مبتلا به وسواس آن آمادگی را ندارند که از زیبایی های زندگی برخوردار گردند عمر خود را صرف مبارزه با کشمکش های روانی وشکست ها و ناکامی ها و تراژدی های زندگی خود می کنند و وقتی که مشکلات را مرتفع می سازند و وقت آن رسیده است که از آن لذت ببرند تازه اول بدبختی و پریشانی است زیرا احساس می کنند که خطر نزدیک است. اینان عمری را در ناکامی و شکست و نومیدی سپری کرده اند لذا وقتی که روزگار روی خوش بدانان نشان می دهد آنچنان ای روی خوش برایشان تازه و بیگانه است که قادر نیستند آنرا باور کنند. باید یا آنرا نابود سازند و یا خود را از بین ببرند. این است که ناخودآگاهانه به سردرد پناه می برند و یکبار دیگر بقه بخت و اقبال خود پشت پا می زنند. آنچه می گوییم خیلی باریک است و برای شما مشکل است که اگر چنین احوالی دچارید آنرا کشف سازید زیرا ریشه های این عادت ناخوداگاهانه زمانی در شخصیت تان مایه گرفته که آگاهی تان خیلی ناچیز و ناقص بوده است .جوانی در یکی از جلسات روانکاوی از سردرد شدید خود شکوه میکرد از او خواستم به حالت استراحت کاملی جسمی وفکری در بیاید و بعد اوضاع و احوالی را که در طی آن برای نخستین بار به سردرد مبتلا شده بود باز گوید طولی نگذشت که خاطرات دوران کودکی بیادش آمد .وقتی که بچه بودم مادرم به من سخت می گرفت مرا بینوا و نفرت انگیز می خواند منتها وسیله دفاعی من این بود که اذیتش کنم و به او نشان دهم که نفرت انگیزم. یکدفعه که به ستوهش آوردم دستم را گرفت و در کالسکه ام زندانی کرد و دست و پایم را بست و من نیز آنچنان بشدت تقلا کردم که سرم به جدار کالسکه خورد و به سختی درد گرفت پس از این ماجرا مادرم مرا تحویل گرفت و ناز و نوازشم کرد و دریافتم که برای جلب محبت دیگران باید به خود آسیب برسانم و حالا بخاطرم آمد که از آن حادثه به این طرف متناوبا سرم درد می گیرد. به یقین معنای این سردردها دوره ای من نیز چیزی جزء این نیست که می خواهم بدان وسیله محبت دیگران را به خودم جلب کنم شاید در نهان امید به پیروزی و نیکبختی را ازدست داده اید و بدون اینکه آگاه باشید به سردرد و یا کسالت دیگر مبتلا می شوید تا زندگی قابل تحمل تر بکنید. هضم این موضوع می دانم که برایتان مشکل است زیرا عده ای از ما مردم نمی دانیم که خودخوری و جلب ترحم دیگران تا چه اندازه ای برای بعضی مردم دلاویز و خوشایند است برای اینکه ترحم دیگران رابه خود جلب کنیم باید رنجور و مظلوم باشیم و ابتلاء به سردرد یکی از این راههاست که بکار می بریم. دوست نداریم به حقایق بالا در حق خود پی ببریم اما باور کنید که اگر جرأ;ت داشته باشید به زندگی خود بیطرفانه بنگرید و ریشه های ناخودآگاهانه رفتارهای خود را جستجو کنید یقین داشته باشید که مشکل سردردتان مرتفع خواهد شد .به مرور در خواهید یافت که بدون آنکه نیازی به خود آزاری و مظلومیت باشد درهای سعادت و خوشبختی به روی شما باز است. وقتی که پی به ارزش واقعی خود بردید توفیق را می پذیرید و دیگر به مدد بیماری به فکر جبران کمبودهای خود نمی افتید .سخن آخری من این است که پیچ ومهره های شخصیت خودآگاه شوید بسیاری از مشکلات بیمار گونه خودتان را می توانید حل فصل کنید و آنوقت به یک زندگی سالم ومرفه نایل آیید .


http www psychologyfree blogfa com علی بلوچی
مقالات ارسالی به آفتاب

نظرات کاربران پیرامون این مطلب

انصراف از پاسخ به کاربر