شما تنها دچار یک حمله تشنج شده اید!

شما تنها دچار یک حمله تشنج شده اید!

فرد بیمار ضمن تحمل تاثیرات جسمی یک بیماری مزمن و نیز درگیر شدن با پیامدهای روانی و اجتماعی آن، تجربیات بسیار با ارزشی خواهد آموخت که در ادامه مسیر بیماری نقش اساسی در کنترل حملات و یا عوارض احتمالی مربوطه برعهده خواهد داشت
گروه بیماریها گوپی
1399/2/12
0 نظر

در سرم احساس عجیبی دارم. به خوبی قادر به شنیدن نیستم و در گوشم صداهای وزوز مانندی می شنوم. فکر می کنم در حال غش کردن هستم. دستانم را برای حفظ تعادل از همدیگر باز کرده ام، چون اشیاء اطرافم در حال چرخیدن هستند و تار به نظر می رسند. در پاهایم احساس کرختی پیشرونده ای دارم. احساس می کنم که در حال سقوط هستم و متوجه حرکت بدنم به عقب می شوم، اما قادر به کنترل آن نیستم. فکر می کنم که روی زمین افتاده و خود را خیس کرده ام. یک نفر در کنارم نشسته و برای بلند کردن من تلاش می کند اما دست و پایم کار نمی کنند. فرد دیگری می گوید من دچار تشنج شده ام. با خودم تکرار می کنم: تشنج؟ امیدوارم کسی توضیح بیشتری بدهد، اما انگار کسی به فکرنیست و من همچنان تکرار می کنم: تشنج؟

 

سعی می کنم بلند شوم، اما تعادل ندارم. کسی مراگرفته و بلندم می کند. زیرم را نگاه می کنم. بله، خودم را خیس کرده ام. حالا دیگر آن اندازه هوشیار هستم که از این وضعیت دچار آشفتگی و سردرگمی شوم. دستانم آسیب دیده اند و خاکی و خون آلودند. تلاش می کنم رو به جلو قدم بردارم، اما گویی عضلات ساقم در حال شکافته شدن هستند. چرا فکم درد می کند؟ نگرانم، چون نمی فهمم که چه اتفاقی افتاده است.مجددا می پرسم: آیا من دچار تشنج شده ام؟ حدودا از زمانی که هوشیارتر شده و از نخستین حمله تایید شده تشنجم مطلع شده ام، نیم ساعت می گذرد. اکنون می توانم اتفاقات را تا حدی در کنار یکدیگر بچینم. چه اتفاقی رخ داده است؟حدود یک ماه پیش به علت اینکه دچار دو نوبت حمله افت هوشیاری شده بودم، توسط یک نورولوژیست ویزیت شدم. در زمان وقوع حملات، هیچ فرد دیگری حضور نداشت و بدون حضور یک فرد شاهد که کلیه وقایع را به طور کامل ببیند، امکان تشخیص تشنج وجود ندارد، اما در این حمله اخیر، پدر و خواهرم حضور داشتند. پدرم که یک پزشک عمومی است، گفت که من دچار یک تشنج تونیک غیرمعمول شده ام. از سوی دیگر، خواهرم که اطلاعات پزشکی چندانی ندارد، وقایع را از زاویه دید خودش چنین تفسیر می کرد: فکر کردم در حال مردن هستی، چون سیاه شده بودی و نمی توانستی نفس بکشی. براساس این شواهد، نورولوژیست مطمین شد که من مبتلا به صرع هستم.تشنج، تاثیرات جسمی هم در من گذاشته بود. به شدت به زمین افتاده بودم و بدنم دچار زخم و خراشیدگی شده بود. انقباضات مداوم عضلات، خصوصا در ساق و فکم باعث شده بود که احساس کنم در دو ماراتن شرکت کرده ام. برای چند روز نمی توانستم به راحتی از پله ها بالا بروم. به شدت احساس خستگی می کردم و اگر امکان داشت، شب ها بیش از 12 ساعت می خوابیدم. دیگر وقت چندانی برای مطالعه و یا سایر امور عادی زندگی نداشتم.به تدریج که بدنم قدرت گذشته خود را بازیافت، عوارض روحی- روانی تشنج در من پیدا شد. از اتفاقاتی که افتاده بود، احساس حقارت می کردم. همانند بسیاری از بیماران صرعی، از وقوع یک حمله دیگر تشنج دیگر، آن هم در یک مکان عمومی یا یک محیط خطرناک، به شدت وحشت داشتم. شانس وقوع مجدد یک حمله ناخواسته تشنج طی یک سال، 26 درصد و پس از 3 و 5 سال به ترتیب، 48 و 56 درصد است. پس نگرانی من بی مورد نبود.

سعی کردم دوباره فعالیت های گذشته خود را از سر بگیرم. برای دویدن از خانه بیرون می رفتم، اما دوستم مرا مجبور کرده بود تا نقشه ای از مسیر دویدنم به او بدهم و هر وقت که از منزل خارج می شدم، باید اطلاع می دادم که حداکثر تا چه زمانی برمی گردم!اطلاعات کم، کمک کننده نیستیکی از نگرانی های من، اطلاع از این موضوع بود که در آغاز حملات تشنجی در یک فرد بزرگسال، حتما می بایست وجود یک عامل زمینه ای مستعدکننده تشنج رد شود. در واقع من به این نتیجه رسیده بودم که داشتن اندک اطلاعات پزشکی می تواند چقدر آزاردهنده باشد! دقیقا شبیه برخی دانشجویان پزشکی که دچار توهمات خودبیمارانگارانه (هیپوکندریازیس) می شدند، من نیز از قبل خود را مبتلا به انواع سندرم های ایجادکننده صرع، تومورهای تهدیدکننده حیات، بیماری های دژنراتیو نورولوژیک و یا اختلالات قلبی می دانستم. در جایی خواندم که حدود 6 درصد حملات صرع با شروع در دوران بلوغ می تواند ناشی از تومورهای مغزی باشد. به هر حال عدد 6 می تواند برای کسی که ممکن است جزو یکی از این افراد باشد، رقم بسیار بزرگی است. من معتقد نبودم که به شدت بیمار باشم، ولی در هر صورت دچار اضطراب و نگرانی شدیدی شده بودم. بدین ترتیب از یک جوان سالم و ورزشکار، تبدیل به فردی شده بودم که می توانست به صورت بالقوه مبتلا به خطرناک ترین بیماری های مغزی باشد.اولین گاممن دچار مشکلاتی در فعالیت های روزمره خود شده بودم. یکی از مسایلی که در اکثر افراد با شنیدن نام صرع به آن فکر می کنند، نداشتن اجازه انجام رانندگی است. در واقع قانون چنین می گوید که بدون توجه به علت تشنج، فرد باید حداقل از آخرین حمله تشنج، یک سال را بدون تکرار آن سپری نموده باشد. شما از نظر قانونی موظفید که ضمن اطلاع دادن به مسوولان مربوطه، گواهینامه خود را واگذار نمایید. برای فردی که رانندگی جزیی از فعالیت های معمول روزانه اوست، این اتفاق، ضربه بزرگی به استقلال کاری وی وارد خواهد کرد. برخلاف سایر دانشجویان، دانشجویان پزشکی اغلب در مسیر تحصیل خود، نیازمند حضور در بیمارستان های مختلفی هستند و من به ناچار یک مسیر نیم ساعته را با اتوبوس در حدود 2 ساعت طی می کردم.از طرف دیگر، نگران این موضوع هم بودم که مبادا این بیماری روی تحصیل من در رشته پزشکی تاثیرگذار باشد. در واقع قانون موجود در این زمینه می گوید که هیچ گونه منع قانونی برای فعالیت یک پزشک مبتلا به صرع وجود ندارد، ولی با ترس و نگرانی از وقوع چنین حادثه ای در حین یک اقدام تهاجمی بر روی بیمار، فکر ادامه تحصیل در تخصص هایی مانند جراحی را از سرم بیرون کردم.بعد از قطعی شدن تشخیص صرع، به منظور پیشگیری از عود حملات، شروع به استفاده از داروی لاموتریژین نمودم. لاموتریژین دارویی مناسب جهت کنترل صرع در زنان جوان با عوارض جانبی و احتمال تراتوژنیسیتی کمتر است.

شروع مصرف دارو، اولین گام بزرگ در این مسیر محسوب می شد. در واقع این بار قرار نبود دارویی به مدت کوتاه مصرف شده و سپس قطع شود، بلکه صحبت از مصرف طولانی مدت دارو برای چندین سال بود. قطعا این مساله می توانست روی زندگی شخصی آینده من در مورد ازدواج و تشکیل خانواده موثر باشد. لاموتریژین در هر حال مانند بسیاری از داروهای دیگر دارای عوارض جانبی بود، اما من فرد خوشبختی بودم که از این میان تنها دچار مختصری خواب آلودگی می شدم.عدم احساس بیماری، شرایطی متفاوت ایجاد می کندبه تدریج که اطلاعات کامل تری از وقایع اخیر کسب کردم، دریافتم که تصور من از صرع براساس دانسته های ناقص قبلی، نادرست بود. من در گذشته به صرع به عنوان یک بیماری نگاه می کردم، اما با اصلاح نگرش خود دریافتم که می توان صرع را به جای یک فاجعه، تنها مختصری انحراف از شرایط طبیعی موجود دانست. به طور کلی تشنج می تواند در کلیه افراد با احتمالی معادل 5-2 درصد در طول زندگی اتفاق افتد. در واقع پایین تر بودن سطح آستانه تشنج در من در مقایسه با سایر افراد، منجر به وقوع چنین شرایطی شده بود.اگرچه صرع می توانست موجب هراس و وحشت در من شده و احساس از دست دادن استقلال در زندگی اجتماعی بوجود بیاورد و با یک اتفاق کوتاه می توانست تاثیری عمیق و طولانی در زندگی من ایجاد کند، با این حال این موضوع به خوبی به من آموخت که در بیماری های مزمن، فرد بیمار بسیار بیشتر از پزشک معالج در کنترل و سیر بیماری تاثیرگذار خواهد بود. در واقع فرد بیمار ضمن تحمل تاثیرات جسمی یک بیماری مزمن و نیز درگیرشدن با پیامدهای روانی و اجتماعی آن، تجربیات بسیار باارزشی خواهد آموخت که در ادامه مسیر بیماری نقش اساسی در کنترل حملات و یا عوارض احتمالی مربوطه برعهده خواهد داشت.


منبع Student bmj April 2008
هفته نامه سپید

نظرات کاربران پیرامون این مطلب

انصراف از پاسخ به کاربر