پرورش بر آموزش مقدم است

پرورش بر آموزش مقدم است

کودک قبل از عنوان دانش آموزی، یک انسان، در قالبی کوچک و معصوم است که خمیره وجود ذهنی اش را لوحی پاک و منزه دربرگرفته، خمیری بالقوه، که آماده به فعل درآمدن است. از این جا مسیولیت آموزگار به عنوان معمار بنای بنیاد زندگی و پرورش روح و ذهن او، برای پذیرفتن نقش آغاز می شود.
گروه آموزش و پرورش گوپی
1399/2/12
0 نظر

یاد آنها که به جهان باقی شتافتند به خیر! و سرسبز باد، درخت تناور عمر با عزت همه بندگان صالح و خادم بشریت، در پناه حضرت دوست سال ها پیش، آن گاه که دوران شیرین دانشجویی را می گذراندم، هر وقت فرصتی دست می داد، به دیدن پدر بزرگ می رفتم، پای صحبت های شیرینش می نشستم و از خرمن اندوخته تجربه ای که نتیجه موی سپید و عمر پرثمرش بود؛ بهره ها می جستم. یادش گرامی باد! بیشتر وقت ها، حرفش را با این کلمات آغاز می کرد: بابا جان، خداوند متعال، همه کارهایش، از روی حکمت و دانایی است؛ به همین دلیل هم، عشق را، در وجود انسان ها، به ودیعه گذاشت. برای عاشق شدن هم، انگیزه لازم است؛ و انگیزه هم باید به شکلی، در انسان به وجود آید. حال بعد از سال ها می بینم، که ایجاد انگیزه برای عاشق شدن، هم می تواند خیلی ساده و گاهی هم، بسیار دشوار باشد؛ اما یک معلم کاردان، کارشناس آگاه و باتجربه، خیلی راحت، می تواند در دانش آموز، ایجاد انگیزه کند و عشق به فراگیری را رشد دهد، تا آنجا که- جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را.

 

کودک قبل از عنوان دانش آموزی، یک انسان، در قالبی کوچک و معصوم است که خمیره وجود ذهنی اش را لوحی پاک و منزه دربرگرفته، خمیری بالقوه، که آماده به فعل درآمدن است. از این جا مسیولیت آموزگار به عنوان معمار بنای بنیاد زندگی و پرورش روح و ذهن او، برای پذیرفتن نقش آغاز می شود. معلم باید شرایط را بررسی و به کودک شخصیت بخشد. تا او متوجه وجود (خود) شود. خودش را بشناسد و این (خود) به معنی (من) را پیدا کند. آن را باور کند و بداند؛ دارای حقوقی است که می تواند از آن دفاع کند. بپذیرد؛ برای هر کاری باید هدفی داشته باشد و برای رسیدن به هدف باید تلاش کند. حال اگر معلم، به جای برشمردن نکات منفی، به بزرگ نمایی نقاط مثبت پرداخته و به جای توبیخ و تنبیه، به تشویق و ترغیب بپردازد، به نتایج قابل توجهی دست خواهد یافت و چنان دانش آموز را شیفته و مفتون خود می کند که به او، وابسته گردد. زیرا معلم برای دانش آموز، یک الگو است، که گاهی حتی، حرکات او را تقلید می کند و بعضی کردار معلم به نظرش جذاب است. دانش آموز در ذهن کوچکش، معلم را کسی می داند که همه خوبی ها در وجودش خلاصه شده است. شاید به همین دلیل است که، اغلب دانش آموزان، در دوره ابتدایی، یکی از آرزوهایشان معلم شدن است. بارها پیش آمده، دانش آموزی، حرف والدین را نپذیرفته ولی به راحتی، به سخنان معلم گوش می دهد. آنها را می پذیرد و تاکید هم دارد: که معلم ما چنین گفته است و با این دلیل می خواهد، همه را قانع کند. چون فکر می کند معلم هرگز اشتباه نمی کند. این جاست که متوجه تاثیرگذاری شگرف معلم در دانش آموز می شویم.پس باید آگاه باشیم و سنجیده عمل کنیم. گاهی یک رفتار نسنجیده یا یک قضاوت (خدای نخواسته) نادرست او. که مثلا، چون فلان دانش آموز، تحرک بیشتری دارد و گاهی شیطنت های کودکانه ای هم در رفتارش مشاهده می شود اگر با یکی از هم کلاسی هایش مشکلی پیدا کرد. بدون تحقیق و پرس و جو، بنای قضاوت را بر تحرک و شیطنت کودکانه اش، بگذاریم و او را در این مشکل مقصر بدانیم، در صورتی که ممکن است عکس قضیه صادق باشد این جاست که نه تنها، نساخته ایم. بلکه ویران کرده ایم و دید خوش بینانه دانش آموز را نسبت به خود و شاید نسبت به اسم معلم، عوض نموده ایم؛ و کسی را که او تا چند لحظه ، پیش، دانای کل می دانست؛ که از نگاه کردن به چشم بچه ها، همه چیز را می فهمید، در ذهنش فرو می ریزد. دیگر باور ندارد که معلم یک الگو است؛ بلکه متوجه می شود که او هم اشتباه می کند؛ و از این جا شک در فراگیری دانش آموز ایجاد می شود. حال اگر سرزنش بی موردی را هم در پی قضاوت نسنجیده داشته باشد. دیگر ممکن است این ویرانی چنان باشد که باعث سرخوردگی او از درس و مدرسه شود، اما اگر قضاوت از دید منطقی و به صورت تشویق، ترغیب و آگاه نمودن دانش آموز، از عمل ناپسندش باشد به طوری که معلم شرایطی را فراهم نماید تا خاطی به کار نادرست خود پی برده و ناپسند بودن آن را بپذیرد. بازدهی رفتار، چرخشی صدو هشتاد درجه خواهد یافت که رضایت هر دو طرف درگیر را تامین خواهد کرد. در چنین شرایطی، استعدادهای درونی کودک کم کم شکوفا شده به بار می نشیند.

اگر پای صحبت آنان که در عرصه علم، هنر، ادبیات و... صاحب نام هستند بنشینید، خواهید دید که در دوران کودکی آنها، یک معلم نقش تعیین کننده داشته است. معلمی که او را تشویق نموده و نسبت به کارش دلگرم کرده است. معلمی که برای او ترقی را پیش بینی کرده، زمینه تلاش و پیشرفت را برای دانش آموز فراهم نموده است.ولی همه ما به خوبی آگاهیم که هنوز هم در امر آموزش، به سر منزل موعود: ویزکیهم و یعلمون الکتاب و الحکمه نرسیده ایم هنوز هم، ما آموزش را بر پرورش مقدم می دانیم در صورتی که حضرت باریتعالی می فرمایند: اول تزکیه و پرورش بعد آموختن، خواندن و کتابت، می بینیم که گاهی مسایل پرورشی بلاتکلیف رها می شود، یا با بخشنامه های دوپهلو، مدارس در حال سرگردانی قرار می گیرند. در صورتی که اگر انسان، از نظر روحی ساخته شود امر آموزش با سهولت و آگاهی بیشتر صورت خواهد پذیرفت. حال این سیوال مطرح است که آیا در چنین شرایطی حق دانش آموز ضایع نمی شود؟! مگر نه این که ما مسلمان و پیرو قرآن هستیم؟ پس بهتر نیست از همان طفولیت، لوح خمیره منزه کودک را با مسایل پرورشی بیشتر آشنا کنیم، تا فراگیری برایش جذاب تر و آسان تر شود؟ پس اجازه دهید باز هم سخن را با کلام الله مجید خاتمه دهیم که: فاعتبروا یا اولی الابصار


نوشته دکتر ملیحه بنانی منطقه 4 آموزش و پرورش شهر تهران
روزنامه کیهان

نظرات کاربران پیرامون این مطلب

انصراف از پاسخ به کاربر