یکنواختی حقوق زن و مرد، فمینیسم، فراز یا فرود

یکنواختی حقوق زن و مرد، فمینیسم، فراز یا فرود

فمینیسم (feminism) واژه;ای فرانسوی است که در قرن نوزدهم به جنبش زنان اطلاق می;شد و امروزه به دفاع از حقوق اساسی زنان بر اساس آرمان برابری;طلبی اطلاق می;شود.
گروه زنان گوپی
1399/2/12
0 نظر

فمینیسم (feminism) واژهای فرانسوی است که در قرن نوزدهم به جنبش زنان اطلاق میشد و امروزه به دفاع از حقوق اساسی زنان بر اساس آرمان برابریطلبی اطلاق میشود. پس از آشنایی اجمالی با مفهوم فمینیسم و تلقیهای مختلف از آن، اشاره به ریشهها و زیرساختهای فکری فمینیسم و نمودها و پیامدهای آن سودمند مینماید. فمینیسم در سکولاریسم، اومانیسم و لیبرالیسم ریشه دارد که در شماره قبل به نقد مبنای سکولاریستی آن پرداختیم؛ در این شماره به دو مورد دیگر میپردازیم:

 

▪ اومانیسم

مفهوم امروزی واژه اومانیسم آن، چیزی است که شلر آلمانی مطرح کرده است خواست انسان، معیار و مقیاس همه چیز است 1. بر این اساس، اومانیسم نگرشی کلی است که بینشهای فلسفی، هنری، حقوقی، اخلاقی و حتی رشتههای علمی را تحت تأثیر قرار میدهد و جهتدار میسازد. از این منظر، باید انسان در جهان بینی، هنر، ایدیولوژی، اخلاق، حقوق و... مدار و محور هرگونه تلاش قرار گیرد و خالق همه ارزشها و ملاک تشخیص خیر و شرّ باشد. در واقع انسان جای خدا مینشیند و قادر است توجه به دین و ارتباط با ماورای طبیعت مشکلات زندگی و دنیای خود را حل و فصل کند.2

نتیجه اومانیسم، مادی قلمداد کردن انسان، نفی حاکمیت خداوند، زمینی ساختن دین و بی اعتبار کردن آن است. آنچه اصالت دارد، خواستهها و لذاتهای انسان است و اگر دینی هم معتبر باشد، باید در جهت تأمین هواهای افراد و هماهنگ با خواستهای آنها گام بردارد. اومانیستها اگر از دین انسانی نیز سخن میگویند، مرادشان دینِ تابعِ هوسهای این و آن است. مبنای فلسفی اومانیسم متأخر، پوزیتویسم است. اگوست کنت، بنیان گذار مکتب پوزیتویسم، (در اوایل قرن نوزدهم) با اعتراف به ضرورت دین برای بشر معبودِ آن را انسانیت قرار داد، خودش عهده دار رسالت این آیین شد و مراسمی برای پرسشش فردی و گروهی تعیین کرد. ) آیین انسانپرستی ( جنوبی، که نمونه کامل اومانیسم بود، در فرانسه و انگلستان و سوید و امریکا پیروانی پیدا کرد که رسماً به آن گرویدند و معابدی برای پرستش انسان بنا نهادند. این گروه خانه اگوست کنت در پاریس را کعبه میدانند و معشوقه ناکامش را چون مریم عذرا میشمارند.3

فمینیسم در آغاز شکلگیری، ماهیتی اومانیستی داشت. اگوست کنت، جان استوارت میل و همسرش هاربت تایلور، ساراگریمکه و فرانسیس در قرن نوزدهم از معروفترین طرفداران نظریه تعمیم حقوق فردی اومانیستی به زنان و نخستین رهبران فمینیسم لیبرالی بودند. ترتیب جنسی آرمانی برای فمینیستهای لیبرال، ترتیبی است که طی آن هر فردی هر نوع زندگی را که میخواهد برای خود برگزیند و گزینش او از سوی دیگران پذیرفته شود. این گروه، جنسیت فرد را با حقوق او صد در صد بی ارتباط میداند و معتقد است که سرشت زنانه و مردانه کاملاً یکسان بوده، تنها انسان وجود دارد نه جنسیّت. از این رو با پذیرش نقشهای متفاوت و از پیش تعیین شده برای مذکر و مؤنث در خانواده مخالف است و چنان باور دارد که در روابط زناشویی، شادکامی و لذت خود محورانه زن و شوهر اصل است نه تشکیل خانواده و تربیت فرزند.4

اگر هوس انسان محور و ملاک همه امور باشد، قانونِ اعطای حق خودداری از تمکین جنسی به زنان در مقابل همسر، مشروعیت هرگونه ابتذال اخلاقی و اجتماعی و کورتاژ و... و همجنس بازی بر اساس جدایی روابط از تولید مثل و حق تسلط بر بدن و روابط جنسی و نیز مبارزه با بسیاری از احکام دینی و مقررات اجتماعیِ پدیدآورنده محدودیتهای شرعی، اخلاقی و حقوقی به بهانه مخالفت با انسانیت انسانها، در همین راستا تحقق مییابد.

● نقد مبنای اومانیستی

اومانیسم با همه اشکالات سکولاریسم رو به رو است. افزون بر این، حقوق مردم که ابزار زندگی جمعی و تأمین سعادت آنان است، نباید تنها به واقعیتهای صرفا تجربی و متغیّر منوط شود؛ زیرا این کار ممکن است آثاری به ظاهر مفید در بر داشته باشد؛ اما مضافا بر سستی مبانی فلسفی پوزیتویسم که همه واقعیتهای عالم را مادی و محسوس میپندارند و شناختهای تجربی و حسی را جزم اندیشانه، عاری از خطا و اشتباه فرض میکند، پوزیتویسم حقوقی از نظام زندگی مدنی و حقوقی اجتماعی اخلاق زدایی کرده، حقوق را به نوعی حل المسایل مبتنی بر تجربه تبدیل میکند که به نام انسان و انسانیت جز تأمین هر چه بیشتر منافع مادی هدفی ندارد و سایر مصالح انسان را در نظر نمیگیرد. بدین سبب امروزه در جوامعی که حقوق را در خدمت هوسها و خواستههای انسان قرار دادهاند،5 بسیاری از روشهای خلاف اخلاق و عفت رسمیت یافته است. اومانیسم، رابطه مخلوقیت و بندگی آدمیان با خداوند را آگاهانه نفی میکند؛ در حالی که توجه به خداوند تبارک و تعالی (حقیقت مطلق) و رابطه انسان با او مبنای هر حق و حقوقی به شمار میآید.

انسانِ موضوع اومانیسم، حیوان ناطق و موجود مادی صرف است و انسانیت مورد نظر آنان نیز چیزی جز غرایز و تمنیّات نفسانی نیست؛ در حالی که انسان موجودی مادی و معنوی است و بُعد مادیاش وسیله تکامل روحی و معنوی او شمرده میشود؛ و انسانیت انسان در قرب الی اللّه و وصول به مقام خلیفة اللّهی نهفته است.

آری، همه چیز برای انسان خلق شده است؛ اما انسان مخلوق خدا است نه شریک و در عرض او. سخن کانت - هر انسان باید به عنوان غایتی فی نفسه مطلق در نظر گرفته شود و نه آن که صرفا وسیلهای برای تحقق بعضی مقاصد باشد - و اصل حرمت گذاری مطلق و بی قید و شرط به انسان با اسلام، سازگار نیست؛6 گرچه ممکن است گفتار کانت در مقام نقادی عقل عملی، به جهتی دیگر ناظر بوده، با انسانشناسی اسلام مخالفت نداشته باشد.7

افزون بر این، همه چیز برای انسان خلق شده، ولی خود او برای تقرب به خداوند پدید آمده است؛ و اصطنعتک لنفسی 8 و خلقتک لأجلی .

● پارادوکس فمینیسم ـ اومانیسم

معمولاً در گرایشهای فمینیستی از برابری زن و مرد و محور قرار دادن انسانیت سخن به میان میآید؛ اما عملاً در این گروهها دفاع یک جانبه از زن و زن مداری چشمگیر است. آلیسون جَگر (Alison Jaggar) مینویسد:

بر خلاف تصور، آرمان رادیکال فمینیستها آرمان دو جنسی نیست، آرمان دو جنسی (Androgyny) متضمّن ترکیبی از صفات مردانه و زنانه است؛ حال آن که بسیاری از رادیکال فمینیستها، صفات ارزشمند را صفات ویژه زن میدانند. از این رو، آرمانِ انسانی آرمان زن است.... انسان آرمانی زنی است که میتواند تمام نیروهای انسانی خود را تکامل بخشد.... یکی از شعارهای رادیکال فمینیسم، این مفهوم را چنین خلاصه میکند: آینده مؤنث است. .9 سیمون دو بوار نیز موجودیت مرد را مصداق دوزخ بر هم زننده فردیّت و آزادی زنان قرار میدهد.10

▪ لیبرالیسم

لیبرالیسم از واژه Liberty به معنای آزادی بی قید و شرط در انتخاب هرگونه زندگی و به عبارت دیگر، آزادی انسان در خواستهها و تمنیّاتش و تلاش در راه رسیدن به آن پذیرفته شده است.11 این فلسفه آزادی و خوشباشی که شایعترین فصل مشترک جهان بینی مردم غرب به شمار میآید، تا حدی معلول محدویتهای قرون وسطایی دنیای غرب است. رهاورد این محدودیتها، جریان آزادی خواهیِ افراطی و اصالت لذّت است که بعد از رنسانس شکل گرفت. یکی از مبانی مهم لیبرالیسم، اصالت فرد و نفی هر نوع سرچشمه و مبدأ آگاهی غیر از تشخیص فردی است. جرمی بنتام میگوید: به طور کلی میتوان گفت هیچ کس به خوبی خود شما نمیداند چه چیزی به نفع شما است. هیچ کس با چنین پیگیری و شور و شوقی، مایل به دنبال کردن آن نیست 12؛ به عبارت دیگر، چه کسی حق دارد بگوید خواست واقعی و مصلحت هر کس، غیر از آن چیزی است که خود او میگوید؟ به گفته آیزایابرلین ،

این عمل، نوعی خود جایگزین سازیِ شرم آور است. هر یک از افراد را باید قابل اعتمادترین داور در امیال خویش به حساب آورد .13

این طرز فکر در نخستین جلوههایش، در فرهنگ و تمدن اخیر غربی بر اساس اصالت فرد و نفی حاکمیت هر نوع نظام اجتماعی به وجود آمد؛ گرچه آرام آرام به سوی پذیرش نسبی جامعه حرکت کرد و از لیبرالیسم سوسیال سر در آورد:

هسته متافیزیکی و هستی شناختی لیبرالیسم ، فردگرایی است. تعهدات لیبرالی نسبت به آزادی، مدارا و حقوق فردی از همین مقدمه ناشی میشود... فرد گرایی هستی شناختی، مبانی فلسفی لازم برای فرد گرایی اخلاقی و سیاسی را به وجود میآورد؛ لذا در این طرز تفکر، فرد و حقوق و خواستهای او از هر لحاظ بر جامعه و حقوق و خواستهای آن مقدم داشته میشود. 14 همچنین تملّک مطلق انسان بر خویشتن، از اندیشه فردگرایی ملکی لیبرالی ناشی شده است که به موجب آن زندگی فرد به خود او تعلق دارد. این زندگی، دارایی خود او است؛ به خداوند، جامعه یا دولت تعلق ندارد و میتواند با آن هر طور که مایل است رفتار کند.15 هابز آزادی را حق طبیعی انسان، به نحوی که هیچ کس حق محدود کردن آن را ندارد، میپنداشت.

تجربه گرایی نیز از اصول این طرز فکر است. مبانی آکادمیک تجربه گرایی، بخشی از تاریخ لیبرالیسم است. راسل در فلسفه سیاست میگوید: جوهر بینش لیبرالی این نیست که چه باورهایی پذیرفته شدهاند، بلکه چگونگی پذیرفتن آنها است. باورها باید به گونهای آزمایشی پذیرفته شوند. بدین گونه است که روش قبول آرا در علم را در مقابل عقاید خداشناسانه یا فلسفی قرار میدهیم. 16

برای درک تأثیرات لیبرالیسم در گرایشهای فمینیستی، توجه به ویژگیها و نتایج انسانشناسی لیبرال سودمند است:

1) آزادی خواهی افراطی: در لیبرالیسم، این واژه معمولاً به صورت آزادیِ از چیزی تعریف میشود و نه آزادی برایِ منظوری؛ یعنی تفسیر آزادی به معنای سلبی آن و به مثابه موقعیتی که در آن شخص به هیچ قیدی مقید نیست و در امورش هیچگونه و از سوی هیچ منبعی، هیچ مداخلهای نمیشود.17

2) خود محوری در مدیریت اجتماعی: فارغ بودن انسان از حاکمیت وحی و شریعت و قانون الاهی و دینی و اکتفا به دادههای صرفا بشری در قوانین اجتماعی بدون هیچ التزامی به رهنمود انبیا.18

3) مطلق اندیشی در تساهل و تسامح: اباحی گری و مدارای مبتنی بر پلورالیسم عقیدتی، یعنی هر فرد میتواند به هر چیزی معتقد باشد و هر چیز را تبلیغ کند و هرگونه مایل است عمل کند و کسی یا نهادی حق مداخله ندارد.19

4) حاکمیت امیال: لیبرالیسم معتقد است رشد انسانی از نظر شخصی و شخصیتی و فرهنگی و رفتاری یا اقتصادی و اجتماعی به این است که هر کس هرگونه دلش میخواهد حرکت کند و قید و بندی را نپذیرد. فرد از دیدگاه هابز ، هیوم و بنتام به این مفهوم که هدفها و مقاصد خود را به حکم عقل برگزیند، عاقل نیست؛ به عکس، این شهوات، خواهشها، تمنّیات و بیزاریها هستند که به فرد جان میبخشند و انگیزه لازم برای حرکت در سمت و سوی معینی را فراهم میآورند. عقل فقط خدمتکار یا برده شهوات و خواهشها و وسیله محاسبه ارضای تمایلات قلمداد میگردد.20

فمینیسم تا حدود زیادی مدیون لیبرالیسم است. فمینیستهای اولیه از فرد گرایی لیبرالی متأثر بودند. یکی از گرایشهای فمینیستی معاصر گرایش اگزیستانسیالیستی (مکتب اصالت وجود) مبتنی بر تفسیر خاص سیمون دوبوار و ژان پل سارتر از رابطه زن و مرد است. مفهوم آزادی و اختیار مطلق در اگزیستانسیالیسم، صورتی افراطی از مفهوم لیبرالی و اومانیستیِ آزادی است که در واقع، جز میدان دادن به هواهای نفسانی معنایی ندارد.

از دیدگاه اگزیستانسیالیسم، انسان، به هیچ جبر و ضرورتی محکوم نیست و بر عکس همه موجودات دیگر که سرشت و طبیعت خاص دارند، طبیعتی خاص ندارد و موجودی کاملاً مختار و آزاد است. دایره آزادی او تا آن جا است که حتی خودش به خودش سرشت و ماهیت میدهد. این امر مستلزم آن است که هر چه ضد آزادی او باشد، وی را از انسانیت خارج کند. بنابراین، انسان نباید به چیزی تعلق داشته باشد و نباید بنده و تسلیم چیزی جز خود شود. پس اگر کسی بخواهد انسانیتش را حفظ کند، باید آزادِ آزاد باشد. به همین دلیل، اگزیستانسیالیستهای الحادی حتی اعتقاد به خدا را منافی آزادی بشر و ضد کمال انسان میدانند.21

نفی نهاد ازدواج و خانواده و معرفی آن به عنوان فحشای عمومی و عامل بدبختی زنان در گفتار سیمون دوبوار و جایگزینی نظریه زوج آزاد و همزیستی مشترک و بدون هیچگونه تعهد و مسؤولیتی میان زن و مرد برای تأمین آزادی مطلق زن و مرد، و تصریح به سوسیالیسم جنسی که زن و مرد بتوانند هر دو آزاد باشند22، در همین راستا ارزیابی میشود؛ و نیز این که کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان میگوید: هیچ مکانی نباید به جنس مشخصی مختص باشد. از این رو، داشتن استخرهای شنای مختلط برای زن و مرد و حضور بدون محدودیت زن و مرد در همه مجامع و اماکن لابهلای همدیگر و مختلط ارزشی لیبرالیستی - فمینیستی است.

● نقد مبنای لیبرالی فمینیسم

در مورد فردگرایی هستی شناختی باید گفت، هرگونه تفسیری از حیات انسانی (اصالت فرد یا اصالت جامعه) بدون در نظر گرفتن هستی بخش و غرض او از اعطای هستی، تفسیری خود پندارانه و خطا است. در اسلام، زندگی فردی و اجتماعی دو چهره گوناگون از حقیقت زندگی انسان شمرده میشود؛ هدف حقوق که تأمین سعادت اجتماعی است، بدون در نظر گرفتن کمال انسانی و سعادت افراد قابل وصول نخواهد بود؛ اما در عین حال، در ظرف تعارض منافع و خواستههای فرد با اصل نظام و سعادت مردم، مصلحت عمومی مقدم است و منافع فردی در حد ضرورت محدود میگردد.

در مورد عقل مداری نیز اسلام، ضمن ارج نهادن به شناختهای عقلانی، به عقلانیت ابزاری اصالت نمیدهد؛ زیرا راسیونالیسم انسان را از وحی که متعالیترین و دقیقترین و مطمینترین سرچشمه معارف و شناخت بشر است، محروم میکند. از سوی دیگر اسلام عقل را فقط ابزار تأمین امیال، غرایز و منافع مادی بشر نمیداند. در اسلام شأن عقل کنترل و هدایت امیال و غرایز و رهنمون ساختن بشر به کمال لایق انسانی است.

و اما تجربه گرایی، بسیاری از متفکران و جهان شناسان همچون ماکس پلانگ ، انیشتین ، جیمز جینر ، هیزنبرگ و ادینگتون معتقدند جهانشناسی و معرفت علمی غرب باید در اعتبار برخی مبانی متافیزیکی و عرفانی در عرصه علم فیزیک تجدید نظر جدّی کند؛ در غیر این صورت، تنها با اعتقاد به مبانی صرفا حسی و تجربی نمیتوان معرفتی واضح، چند بعدی و غیر متعارض درباره جهانِ هستی به دست آورد.23

آزادی را نیز اگر به درستی معنا کنیم، در اسلام آزادی، بستر حرکت تکاملی انسان بوده و بدین سبب ارزش بسیار دارد. وصول به مقام شامخ انسانیت (خلافت الاهی) جز در پرتو آزادیهای صحیح انسانی ممکن نیست؛ ولی نباید از یاد برد که خالقِ بشر او را آزاد، اما هدفمند و مسؤول آفریده است. پس آزادی باید در خدمت هدف خلقت (تکامل انسان و رسیدن به قرب الی اللّه) قرار گیرد. در اسلام، آزادی حرمت دارد؛ اما در چارچوب سعادت و کمال انسانی محدود میگردد؛ زیرا حرمت آزادی از حرمت خود انسان بیشتر نیست. در اسلام آزادی، مطلق و بدون حد و مرز توجیهی ندارد. آزادیای که به هیچ اصلی، پایبند نباشد، فاجعه است. وجود هر قاعده فکری یا انسانی مستلزم نوعی حدّ و حصر منطقی برای آزادی است.

در اسلام، علاوه بر سه پرسش آزادی از چه؟ برای چه؟ و برای که؟ ، آزادی در قبال چه کسی؟ نیز مطرح میگردد. انسانها در قبال دیگران آزادند؛ اما آیا در مقابل خداوند نیز آزادند؟ انسان خود و سرخود نیامده است تا سرخود باشد. انسان، مخلوق خدا و محتاج و بنده او است و ایمان به خدا، یعنی بندگی وی و آزادی از هر چه غیر او است. مؤمن، در برابر هستی و همه انسانها آزاد است؛ اما در مقابل خدا و آنچه او فرموده، تعهد دارد. آزادیهای جنسی و افکار لیبرالیستی به اضطرابهای روزافزون، پوچگرایی، بحران هویت و پناه بردن به مخدّرات و مُسکرات میانجامد.انسان پرورش یافته در مکتب لیبرالیسم به مواد مخدر و مسکر پناه میبرد تا در خمار و مستی و اعتیاد لحظهای از آلام جسمی و روحی رهایی یابد؛ و این خود غفلتی دیگر است؛ و چه فاجعهای اسفناکتر از این که انسانیت انسان را از او سلب کرده، افتخار کنند او را به مقام حیوان مملوّ از غرایز و امیال که هر جور میخواهد رفتار میکند تنزل دادهاند!

● تشابه و یکنواختی کامل در حقوق زن و مرد!

یکی از محوریترین آرمانهای فمینیسم، اصل برابری کامل و یکنواخت و دور از هر گونه تفاوت حقوق زنان و مردان است. جان استوارت میل در کتاب فرمانبرداری زنان مینویسد: اصل حاکم بر روابط میان دو جنس، خطا است. اصل برابری کامل را باید جایگزین این اصل نمود. 24

مونیک ویتیگ یکی از معروفترین صاحب نظران رادیکال فمینیست در سال 1979 در مقالهای تحت عنوان انسان، زن به دنیا نمیآید مینویسد: مقولات مرد و زن، چیزی جز جعلیّات، کاریکاتورها و ساختههای فرهنگی نیست. زنان یک طبقهاند. زن نیز مانند مرد مقولهای سیاسی و اقتصادی است نه مقولهای ابدی... . بنابراین، هدف مبارزه ما سرکوب مردان به عنوان یک طبقه است. 25

سوسیال فمینیستها نیز با تعمیم شعار امر شخصی سیاسی است (personal is political) رادیکال فمینیستها به این نتیجه رسیدند که تمایز عمومی/ خصوصی پدیدهای تجویزی و تحمیلی است و در قرن نوزدهم به شیوههای مختلف جهت منطقی جلوه دادن استثمار زنان به کار میرفت.26 مضامین شاخص نظریههای نابرابری جنسی این است که زنان و مردان، نه تنها در موقعیتهای متفاوت قرار گرفتهاند بلکه این تفاوت با نابرابری همراه بوده است. دیگر این که زنان از نظر استعدادها و ویژگیهای فطری با مردان تفاوت دارند، اما این تفاوت طبیعی اهمیت ندارد و نمیتواند مبنای تفاوت اجتماعی زن و مرد قرار گیرد. بر همین اساس، فمینیستهای لیبرال برای فعالیتهای خصوصی و بدون مزد زنان در حریم خانواده ارزش قایل نیستند و معتقدند مردان از بیشترین پاداشهای زندگی که همان پول و قدرت و منزلت اجتماعی است سود میبرند و مانع راهیابی زنان به عرصه فعالیتهای عمومی که منبع بزرگترین پاداشهای اجتماعی است، میشوند.27

● نقد نظریه تشابه مکانیکی مرد و زن

به نظر ما، مشروعیت نظام حقوقی به ابتنای آن بر مصالح و مفاسد نفس الأمری بستگی دارد نه به آرا و امیال مردم. از این رو، نظام حقوقی مطلوب باید واقعیات زیست شناختی و روان شناختی و جامعه شناختی و همه اوضاع و احوال و شرایط را در نظر بگیرد. در تعیین حقوق و تکالیف، باید با توجه به اشتراک حقوق و تکالیف مشترک و در موارد متفاوت ـ هر گاه تفاوتها به نحوی باشد که موجب تفاوت در مصالح و مفاسد نفس الأمری شود ـ حقوق و تکالیف متمایز جعل شود.

اشتراک تکوینی و تشریعی زن و مرد در قرآن

اسلام، بر خلاف آنچه در تاریخ و فرهنگ قرنهای پیشین غرب و شرق تصور میشد، زن و مرد را در امتیازات تکوینی و تشریعی یکسان دانسته است. چند نمونه از این موارد عبارتند از:

1) تساوی در ماهیت انسانی و لوازم آن (نساء/1، شوری/11،حجرات/13، اعراف/189 و...)

2) تساوی در راه تکامل انسانی و قرب به خدا و عبودیت (نساء/124، نحل/97، توبه/72، احزاب/35)

3) تساوی در امکان انتخاب جناح حق و باطل، کفر و ایمان (توبه/67 و 68، نور/26، آل عمران/43 و...)

4) اشتراک در اکثر قریب به اتفاق تکالیف و مسؤولیتها، (بقره/183، نور/2 و 31و 32، مایده 38 و...)

5) استقلال اجتماعی، سیاسی و اعتقادی زنان و حق مشارکت (ممتحنه/10 ـ 12 و...)

6) استقلال اقتصادی زنان(نساء/33)

7) برخورداری مادران از حقوق خانوادگی نظیر پدران، و بیشتر بودن حق مادر در برخی موارد با توجه به زحمات و تکالیف و مسؤولیت هایش (عنکبوت/8، اسراء/23 و 24، بقره/ 83، مریم/ 14، انعام/126، نساء/ 36، لقمان/15 و 14، احقاف/ 15)


1 انسان شناسی مؤ سسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره ص 17 2 Davisies tony Humanism london and New York routledge P 28 3 سیر حکمت در اروپا ج 3 ص 112 133 4 نگاهی به فمینیسم ص 12 5 ر ک فلسفه حقوق ص 69 74 6 لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط آنتونی آربلاستر ترجمه عباس مخبر ص 46 7 سیر حکمت در اروپا ج 2 ص 270 ـ 291 8 طه 20 41 9 The future is female ر ک مجله زنان شماره 31 ص 42 10 نگاهی به فمینیسم ص 17 11 B B C English Dictionary P 644 12 لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط ص 42 و 43 13 همان 14 همان ص 20 ـ 19 15 همان ص 38 16 همان ص 36 و 37 و 190 17 همان ص 83 ـ 87 18 ر ک دایر 1577 المعارف آلمانی فروکهاوس 19 لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط ص 84 ـ 138 20 همان ص 40 ـ 52 بررسی و تحلیلی از جهاد عدالت لیبرالیسم شهید بهشتی ص 62 ـ 67 21 انسان بر آستان دین خلاصه آثار استاد شهید دانشگاه امام صادق ع ص 138 و 139 22 نگاهی به فمینیسم ص 16 و 17 23 ر ک در اسارت آزادی نعمت الله باوند ص 209 ـ 222 24 نگاهی به فمینیسم ص 51 25 مجله زنان شماره 31 ص 42 26 همان ص 44 27 نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر ریترز جورج ص 519
طوبی

نظرات کاربران پیرامون این مطلب

انصراف از پاسخ به کاربر